سلامت نیوز : دکتر «ناصر سیمفروش» متولد سال 1326 تهران است. وی پس از طی دوره دبیرستان در سال 1344، با رتبه 11 از بین 60هزار نفر داوطلب کنکور، وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد و سال ششم پزشکی در امتحان ECFMG برای گذراندن دوره تخصصی در آمریکا پذیرفته شد. در سال 1351 از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل و پس از سه سال خدمت به عنوان پزشک عمومی، برای گرفتن تخصص به آمریکا عزیمت کرد و سال 1359 با موفقیت در رشته جراحی کلیه و مجاری ادراری تناسلی فارغالتحصیل شد و همان سال با وجود پیشنهادهای بسیار برای ماندن، با توجه به نیاز شدید کشور، به ایران برگشت و در یزد شروع به فعالیت کرد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق ؛ با شروع جنگ، بنا بر خواست وزیر بهداشت به تهران آمد تا نسبت به راهاندازی یک مرکز درمانی بیماریهای کلیه اقدام کند و این کار را در بیمارستان شهید دکتر لبافینژاد انجام داد که پس از گذشت 28سال، هنوز مرکز ارجاع بیماریهای کلیه در کشور بهشمار میرود و توانسته است متخصصان و فوقتخصصان کارآمدی را در سطح کشور تربیت کند. دکتر «سیمفروش» هماکنون مدیرگروه اورولوژی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، رییس مرکز پزشکی لبافینژاد و رییس بخش پیوند کلیه این مرکز و همچنین عضو هیاتمدیره انجمن بینالمللی اورولوژی است. وی علاوه بر فعالیت کمنظیر در حوزه درمان، به نحو برجستهای در بخشهای پژوهشی فعال است و مقالات متعددی را در نشریات علمی بینالمللی منتشر کرده است. این استاد برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در همایش «چهرههای ماندگار» به عنوان چهره ماندگار کشوری معرفی شد. به بهانه «روز پزشک»، گفتوگویی را با این پزشک نامدار انجام دادهایم که با هم میخوانیم.
از اینکه پزشک هستید، راضی هستید؟ اگر مجدد این فرصت به شما داده شود، همین رشته را انتخاب میکنید؟
من چون این رشته را با آگاهی کامل انتخاب کردم، بسیار راضی هستم. حدود 35سال است که در پزشکی فعالیت دارم و دستاوردهای پزشکی در این مدت نیز خیلی بیشتر از تصوراتم بوده است.
مگر از آن زمان تاکنون، چه پیشرفتهایی در علم پزشکی روی داده است؟
وقتی من دانشجوی پزشکی بودم، در کشور نه دیالیز وجود داشت و نه پیوند کلیه؛ بهناچار بیمارانی را میدیدم که بهدلیل نارسایی کلیه، به اغما رفته و جلو چشم ما از دست میرفتند. با این دیدگاه و عشق برای کمک به بیماران، رشته اورولوژی را انتخاب کردم. این رشته هم بُعد پیشگیری دارد و هم درمان، به عنوان مثال در مورد کودکی که دچار انسداد مجاری ادراری شده یا فردی که دچار بزرگی پروستات و انسداد شده است، با درمان میتوان از نارسایی و پیوند وی جلوگیری کرد و او را نجات داد. امروزه با توانی که به دست آمده، پیوند کلیه به یک عمل جراحی عادی برای ما تبدیل شده و خود من هفتهای سهتا پنج عمل پیوند انجام میدهم. من بیماران لاعلاجی را دیدهام که برای آنان هیچ کاری نمیشد انجام داد، ولی اکنون میتوان آنها را نجات داد. این نتیجه کارهای تیمی است. با کمک همکارانم در مدت چندین سال اخیر، یک گروه تخصصی را آموزش دادهایم که اکنون به صورت یک شبکه درمانی در سراسر کشور مشغولند. امروزه وقتی بیماران از گوشهوکنار کشور به من مراجعه میکنند، با خیال راحت همکارانم را در همان شهر محل سکونت بیماران معرفی میکنم و میدانم که او نیز بهخوبی من میتواند بیماران را درمان کند.
کادر درمانی در مدت این سهدهه چه تغییراتی کرده است؟
من امروز بسیار خوشحالم که به لطف خداوند، همه پزشکان ما ایرانی هستند. حدود 32سال پیش، زمانی که پس از طی دوران تحصیل، از آمریکا بازگشتم، برنامهریزی کردیم تا پزشکان ایرانی جای پزشکان هندی، فیلیپینی و بنگلادشی را بگیرند و اکنون میبینم که چطور این برنامهها محقق شده و پزشکان ایرانی جایگاه ویژهای پیدا کردهاند. امروزه تمام رشتههای فوقتخصصی زیرمجموعه اورولوژی در کشور وجود دارد مانند درمان ناباروری، جراحیهای عروقی، پیوند کلیه، سرطانها، اورولوژی زنان و... . اکنون در ایران صد نفر جراح اورولوژی زنان داریم که در منطقه بینظیر است. زنان جراح اورولوژی کشورمان، اکنون خدمات خود را بهصورت بینالمللی در بسیاری از کشورهای عربی منطقه ارایه میکنند و این برای ایران افتخار محسوب میشود. من در دانشگاه تهران تحصیل کردم. پس از دانشآموختگی در طب عمومی، به مدت سهسال در نقاط محروم فعالیت و خدمت کردم، پس از آن برای تخصص به آمریکا سفر کردم و بلافاصله پس از پایان تحصیل (که با پیروزی انقلاب اسلامی نیز همراه بود)، برای خدمت به کشور عزیزم بازگشتم. این در حالی بود که برخی از افراد در همانجا میماندند یا کشور را ترک میکردند و ما با کمبود متخصص مواجه بودیم و پزشکان هندی و... در کشور فراوان بودند. امروزه، بسیاری از این پزشکان را جذب کردهایم و حتی مراکز آموزشی- پژوهشی بسیار خوب و موفقی داریم که توسط چهرههای جوان اداره میشوند. اکنون برخی از استادان و اعضای هیات علمی برخی مراکز معتبر پزشکی جهان، از همین چهرههای فرهیخته و جراحان ایرانی هستند.
زیباترین لحظه طبابت از نظر شما چه زمانی است؟
من فکر میکنم که شیرینترین لحظه برای من زمانی است که بیمار پس از عمل میآید و به چشم خودم، شفای او را میبینم. مثلا روی کودکی که با مشکل از کار افتادن کلیهها روبهرو بود و هر روز مجبور بود دیالیز صفاقی انجام دهد و با واردکردن مایع به فضای صفاق وی، خون او تصفیه میشد، پیوند کلیه انجام میدهیم. وقتی که بعد از عمل، خوشحال و خندان به کلینیک میآید، زیباترین زمان از نظر من در طول طبابتم است. نجات بیماران از رنج و درد، شیرینترین انرژیای است که به انسان، علاقهمندی ادامه خدمت میدهد.
بدترین لحظه در زندگی پزشکی شما چه زمانی است؟
بدترین لحظه زمانی است که در مواجهه با بیماری، هیچ کاری از دستم بر نمیآید، گاهی اوقات با فرد جوانی برخورد میکنیم که 30سال بیشتر ندارد و با وجود تذکرات فراوان، سیگار میکشیده و اکنون با سرطان کلیه یا سرطان مثانه پیشرفته، دیگر نمیتوان برای او کاری انجام داد. صحبتکردن با این بیمار بسیار سخت و تلخ است. البته ما در بدترین شرایط هم وظیفه داریم به بیمار امید بدهیم. این لحظات از نظر من و همکارانم بسیار بد و تلخ است.
آیا خانواده شما از اینکه پزشک هستید، راضیاند؟
بله. الحمدالله همیشه مسایل پزشکی و درمانی در منزل ما مطرح میشود. گاهی ساعتهای مختلف، 11شب، 12بامداد، نیمههای شب از بالین بیماران تماس میگیرند که نیاز به رسیدگی دارند و من با این سن و سال، در اولین فرصت خودم را به بیمارستان میرسانم. خانوادهام در این راه همراهیام میکنند، چون احساس ارضای درونی دارند و خود را در ثواب این کار شریک میدانند. جمع خانواده ما بهگونهای به پزشکی علاقهمند است و بدون آنکه به فرزندانم اصراری کرده باشم، دو نفر از آنان پزشکی را انتخاب کردند. در واقع منزل ما به شکلی یک مرکز آموزش پزشکی است چون دو فرزندم در حال تحصیل پزشکیاند و خود من نیز این مسیر را طی کردهام و اکنون طبابت میکنم. من فکر میکنم پزشکی سختیهای فراوانی دارد. خیلی توصیه نمیکنم که افراد بروند و پزشکی بخوانند. کسانی باید به این رشته وارد شوند که آمادگی تحمل سختیهای طب را داشته باشند چون این رشته همیشه توام با سختیهای فراوان است. دستوپنجه نرمکردن با بیماریهای سخت و پیچیده و صعبالعلاج و کمک به بیماران خیلی مشکل است. شما باید هر لحظه خود را از نظر علمی بهروز کنید و اینطور نیست که امروز فارغالتحصیل شوی و همه چیز تمام شود، بلکه برای اینکه بتوانید پاسخ بیمار را بدهید، باید خود را بهروز نگهدارید. کار بسیار سنگینی است و باید خود را از چیزهایی که خیلیها از آن متنعم هستند، محروم کنید.
بهترین تفریح شما چیست؟ یک روز کاری خود را برای ما مرور کنید.
ما مسوولیتهای مختلفی داریم، مسوولیتهای فردی، خانوادگی، اجتماعی که باید تمام این مسوولیتها اداره و هدایت شوند. مدیریت زمان یک کار سنگین و بزرگ است. ما باید یک زمانی را برای خانواده، یک زمان برای خودمان و یک زمانهایی را برای سفر و مسافرت اختصاص دهیم. اینها همه قابل انجام است. اگر میزان زمانهایی را که تلف میکنیم، بررسی کنیم میبینیم که این زمانها کم نیستند. با احتساب آن میتوان گفت که انسان هیچوقت زمان کم ندارد و میتواند با مدیریت زمان، به همه کارها رسیدگی کند. بعضی وقتها میتوان کمتر خوابید، کمتر خورد و میتوان زمان جور کرد تا به خانواده رسیدگی کرد. اگر ما انسان چندبعدی نباشیم و به خانواده، ورزش و... فکر نکنیم و مثل ماشین به کارمان بچسبیم، بازده کار نیز پایین میآید. باید از طبیعت استفاده کرد. به عبادت و دین پرداخت و در نظر داشته باشیم که هیچ چیز جای حضور در کنار خانواده را نمیگیرد. اگرچه احساس میکنم در آغاز زندگی، کمی در این خصوص غفلت داشتم، اما خیلی سریع جبران کردم. به هر حال هرطور شده در زمانهای مختلف شام، ناهار و... سعی کردم که با خانوادهام باشم چون بیشتر صحبتها در این زمانها انجام میشود. سینما، گردش و سفر با خودرو جزو برنامههای من است.
قبلا هفتهای یکبار ورزش میکردید، بهخصوص بسکتبال بازی میکردید، آیا هنوز هم این برنامه را دارید؟
شاید هر هفته نباشد، ولی تقریبا بیشتر اوقات این برنامه را دارم مگر اینکه شرایطی مثل مسافرت یا کنفرانس علمی پیش بیاید. اگر این نرفتن به ورزش طولانی شود، دوستان مرتب با من تماس میگیرند و سراغم را میگیرند.
آقای دکتر خواب و خوراک شما به چه صورت است؟
متاسفانه این روند خیلی نامنظم است، ولی سعی میکنم جبران کنم. شبهایی که باید مطب باشم خیلی دیر به خانه بازمیگردم چون اعتقاد دارم، نمیتوان دست رد به سینه زد. ممکن است اینگونه شبها ساعت یک و دو بخوابم، صبح ممکن است کلاس داشته باشم که حدود ساعت شش صبح بیدار میشوم. یک شب ممکن است چهار تا پنجساعت بخوابم و یک شب اگر عمل جراحیام زود تمام شود، ممکن است ساعت هشت شب به منزل برگردم، با خانواده شام میخوریم و تلویزیون تماشا میکنیم. ولی خیلی کم اتفاق میافتد که زودتر از ساعت 12یا یک بامداد بخوابم. صبحها هم بعضی وقتها کلاسها زود تشکیل میشود. در کل، کمخوردن و کمخوابیدن خیلی خوب است. در سالهای اخیر سعی کردم ناهار نخورم و به جای آن میوه میخورم چون هنگام عمل، احتمال خوابآلودگی وجود دارد. ولی شب حتما دستپخت همسرم را میخورم. گاهی از خستگی حتی حین ویزیت هم خواب به چشمانم میآید. وقتی غذا میخورم و بلافاصله به درمانگاه میروم، چوم خون از مغز به معده میرود، حالت خوابآلودگی به من دست میدهد. حضرت علی(ع) میفرمایند: «شکم انسان، دشمن اوست» امروزه قاتل بشر، اسلحه نیست بلکه غذاست. آدم وقتی کم میخورد، فعالتر است و احساس میکند که زندهتر است.
آرزوی شما چیست؟
آرزوی من پیشرفت و موفقیت کشور عزیزمان ایران است و اینکه مردم به مسایل عاطفی و انسانی بیشتر اهمیت دهند. از مردم میخواهم که بدانند سیگار و تریاک، قاتل کلیه و مثانه است. آرزوی من این است که مردم، سالم، خوب و تمیز زندگی کنند، خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند و با آبرو از این دنیا ببرد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق ؛ با شروع جنگ، بنا بر خواست وزیر بهداشت به تهران آمد تا نسبت به راهاندازی یک مرکز درمانی بیماریهای کلیه اقدام کند و این کار را در بیمارستان شهید دکتر لبافینژاد انجام داد که پس از گذشت 28سال، هنوز مرکز ارجاع بیماریهای کلیه در کشور بهشمار میرود و توانسته است متخصصان و فوقتخصصان کارآمدی را در سطح کشور تربیت کند. دکتر «سیمفروش» هماکنون مدیرگروه اورولوژی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، رییس مرکز پزشکی لبافینژاد و رییس بخش پیوند کلیه این مرکز و همچنین عضو هیاتمدیره انجمن بینالمللی اورولوژی است. وی علاوه بر فعالیت کمنظیر در حوزه درمان، به نحو برجستهای در بخشهای پژوهشی فعال است و مقالات متعددی را در نشریات علمی بینالمللی منتشر کرده است. این استاد برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در همایش «چهرههای ماندگار» به عنوان چهره ماندگار کشوری معرفی شد. به بهانه «روز پزشک»، گفتوگویی را با این پزشک نامدار انجام دادهایم که با هم میخوانیم.
از اینکه پزشک هستید، راضی هستید؟ اگر مجدد این فرصت به شما داده شود، همین رشته را انتخاب میکنید؟
من چون این رشته را با آگاهی کامل انتخاب کردم، بسیار راضی هستم. حدود 35سال است که در پزشکی فعالیت دارم و دستاوردهای پزشکی در این مدت نیز خیلی بیشتر از تصوراتم بوده است.
مگر از آن زمان تاکنون، چه پیشرفتهایی در علم پزشکی روی داده است؟
وقتی من دانشجوی پزشکی بودم، در کشور نه دیالیز وجود داشت و نه پیوند کلیه؛ بهناچار بیمارانی را میدیدم که بهدلیل نارسایی کلیه، به اغما رفته و جلو چشم ما از دست میرفتند. با این دیدگاه و عشق برای کمک به بیماران، رشته اورولوژی را انتخاب کردم. این رشته هم بُعد پیشگیری دارد و هم درمان، به عنوان مثال در مورد کودکی که دچار انسداد مجاری ادراری شده یا فردی که دچار بزرگی پروستات و انسداد شده است، با درمان میتوان از نارسایی و پیوند وی جلوگیری کرد و او را نجات داد. امروزه با توانی که به دست آمده، پیوند کلیه به یک عمل جراحی عادی برای ما تبدیل شده و خود من هفتهای سهتا پنج عمل پیوند انجام میدهم. من بیماران لاعلاجی را دیدهام که برای آنان هیچ کاری نمیشد انجام داد، ولی اکنون میتوان آنها را نجات داد. این نتیجه کارهای تیمی است. با کمک همکارانم در مدت چندین سال اخیر، یک گروه تخصصی را آموزش دادهایم که اکنون به صورت یک شبکه درمانی در سراسر کشور مشغولند. امروزه وقتی بیماران از گوشهوکنار کشور به من مراجعه میکنند، با خیال راحت همکارانم را در همان شهر محل سکونت بیماران معرفی میکنم و میدانم که او نیز بهخوبی من میتواند بیماران را درمان کند.
کادر درمانی در مدت این سهدهه چه تغییراتی کرده است؟
من امروز بسیار خوشحالم که به لطف خداوند، همه پزشکان ما ایرانی هستند. حدود 32سال پیش، زمانی که پس از طی دوران تحصیل، از آمریکا بازگشتم، برنامهریزی کردیم تا پزشکان ایرانی جای پزشکان هندی، فیلیپینی و بنگلادشی را بگیرند و اکنون میبینم که چطور این برنامهها محقق شده و پزشکان ایرانی جایگاه ویژهای پیدا کردهاند. امروزه تمام رشتههای فوقتخصصی زیرمجموعه اورولوژی در کشور وجود دارد مانند درمان ناباروری، جراحیهای عروقی، پیوند کلیه، سرطانها، اورولوژی زنان و... . اکنون در ایران صد نفر جراح اورولوژی زنان داریم که در منطقه بینظیر است. زنان جراح اورولوژی کشورمان، اکنون خدمات خود را بهصورت بینالمللی در بسیاری از کشورهای عربی منطقه ارایه میکنند و این برای ایران افتخار محسوب میشود. من در دانشگاه تهران تحصیل کردم. پس از دانشآموختگی در طب عمومی، به مدت سهسال در نقاط محروم فعالیت و خدمت کردم، پس از آن برای تخصص به آمریکا سفر کردم و بلافاصله پس از پایان تحصیل (که با پیروزی انقلاب اسلامی نیز همراه بود)، برای خدمت به کشور عزیزم بازگشتم. این در حالی بود که برخی از افراد در همانجا میماندند یا کشور را ترک میکردند و ما با کمبود متخصص مواجه بودیم و پزشکان هندی و... در کشور فراوان بودند. امروزه، بسیاری از این پزشکان را جذب کردهایم و حتی مراکز آموزشی- پژوهشی بسیار خوب و موفقی داریم که توسط چهرههای جوان اداره میشوند. اکنون برخی از استادان و اعضای هیات علمی برخی مراکز معتبر پزشکی جهان، از همین چهرههای فرهیخته و جراحان ایرانی هستند.
زیباترین لحظه طبابت از نظر شما چه زمانی است؟
من فکر میکنم که شیرینترین لحظه برای من زمانی است که بیمار پس از عمل میآید و به چشم خودم، شفای او را میبینم. مثلا روی کودکی که با مشکل از کار افتادن کلیهها روبهرو بود و هر روز مجبور بود دیالیز صفاقی انجام دهد و با واردکردن مایع به فضای صفاق وی، خون او تصفیه میشد، پیوند کلیه انجام میدهیم. وقتی که بعد از عمل، خوشحال و خندان به کلینیک میآید، زیباترین زمان از نظر من در طول طبابتم است. نجات بیماران از رنج و درد، شیرینترین انرژیای است که به انسان، علاقهمندی ادامه خدمت میدهد.
بدترین لحظه در زندگی پزشکی شما چه زمانی است؟
بدترین لحظه زمانی است که در مواجهه با بیماری، هیچ کاری از دستم بر نمیآید، گاهی اوقات با فرد جوانی برخورد میکنیم که 30سال بیشتر ندارد و با وجود تذکرات فراوان، سیگار میکشیده و اکنون با سرطان کلیه یا سرطان مثانه پیشرفته، دیگر نمیتوان برای او کاری انجام داد. صحبتکردن با این بیمار بسیار سخت و تلخ است. البته ما در بدترین شرایط هم وظیفه داریم به بیمار امید بدهیم. این لحظات از نظر من و همکارانم بسیار بد و تلخ است.
آیا خانواده شما از اینکه پزشک هستید، راضیاند؟
بله. الحمدالله همیشه مسایل پزشکی و درمانی در منزل ما مطرح میشود. گاهی ساعتهای مختلف، 11شب، 12بامداد، نیمههای شب از بالین بیماران تماس میگیرند که نیاز به رسیدگی دارند و من با این سن و سال، در اولین فرصت خودم را به بیمارستان میرسانم. خانوادهام در این راه همراهیام میکنند، چون احساس ارضای درونی دارند و خود را در ثواب این کار شریک میدانند. جمع خانواده ما بهگونهای به پزشکی علاقهمند است و بدون آنکه به فرزندانم اصراری کرده باشم، دو نفر از آنان پزشکی را انتخاب کردند. در واقع منزل ما به شکلی یک مرکز آموزش پزشکی است چون دو فرزندم در حال تحصیل پزشکیاند و خود من نیز این مسیر را طی کردهام و اکنون طبابت میکنم. من فکر میکنم پزشکی سختیهای فراوانی دارد. خیلی توصیه نمیکنم که افراد بروند و پزشکی بخوانند. کسانی باید به این رشته وارد شوند که آمادگی تحمل سختیهای طب را داشته باشند چون این رشته همیشه توام با سختیهای فراوان است. دستوپنجه نرمکردن با بیماریهای سخت و پیچیده و صعبالعلاج و کمک به بیماران خیلی مشکل است. شما باید هر لحظه خود را از نظر علمی بهروز کنید و اینطور نیست که امروز فارغالتحصیل شوی و همه چیز تمام شود، بلکه برای اینکه بتوانید پاسخ بیمار را بدهید، باید خود را بهروز نگهدارید. کار بسیار سنگینی است و باید خود را از چیزهایی که خیلیها از آن متنعم هستند، محروم کنید.
بهترین تفریح شما چیست؟ یک روز کاری خود را برای ما مرور کنید.
ما مسوولیتهای مختلفی داریم، مسوولیتهای فردی، خانوادگی، اجتماعی که باید تمام این مسوولیتها اداره و هدایت شوند. مدیریت زمان یک کار سنگین و بزرگ است. ما باید یک زمانی را برای خانواده، یک زمان برای خودمان و یک زمانهایی را برای سفر و مسافرت اختصاص دهیم. اینها همه قابل انجام است. اگر میزان زمانهایی را که تلف میکنیم، بررسی کنیم میبینیم که این زمانها کم نیستند. با احتساب آن میتوان گفت که انسان هیچوقت زمان کم ندارد و میتواند با مدیریت زمان، به همه کارها رسیدگی کند. بعضی وقتها میتوان کمتر خوابید، کمتر خورد و میتوان زمان جور کرد تا به خانواده رسیدگی کرد. اگر ما انسان چندبعدی نباشیم و به خانواده، ورزش و... فکر نکنیم و مثل ماشین به کارمان بچسبیم، بازده کار نیز پایین میآید. باید از طبیعت استفاده کرد. به عبادت و دین پرداخت و در نظر داشته باشیم که هیچ چیز جای حضور در کنار خانواده را نمیگیرد. اگرچه احساس میکنم در آغاز زندگی، کمی در این خصوص غفلت داشتم، اما خیلی سریع جبران کردم. به هر حال هرطور شده در زمانهای مختلف شام، ناهار و... سعی کردم که با خانوادهام باشم چون بیشتر صحبتها در این زمانها انجام میشود. سینما، گردش و سفر با خودرو جزو برنامههای من است.
قبلا هفتهای یکبار ورزش میکردید، بهخصوص بسکتبال بازی میکردید، آیا هنوز هم این برنامه را دارید؟
شاید هر هفته نباشد، ولی تقریبا بیشتر اوقات این برنامه را دارم مگر اینکه شرایطی مثل مسافرت یا کنفرانس علمی پیش بیاید. اگر این نرفتن به ورزش طولانی شود، دوستان مرتب با من تماس میگیرند و سراغم را میگیرند.
آقای دکتر خواب و خوراک شما به چه صورت است؟
متاسفانه این روند خیلی نامنظم است، ولی سعی میکنم جبران کنم. شبهایی که باید مطب باشم خیلی دیر به خانه بازمیگردم چون اعتقاد دارم، نمیتوان دست رد به سینه زد. ممکن است اینگونه شبها ساعت یک و دو بخوابم، صبح ممکن است کلاس داشته باشم که حدود ساعت شش صبح بیدار میشوم. یک شب ممکن است چهار تا پنجساعت بخوابم و یک شب اگر عمل جراحیام زود تمام شود، ممکن است ساعت هشت شب به منزل برگردم، با خانواده شام میخوریم و تلویزیون تماشا میکنیم. ولی خیلی کم اتفاق میافتد که زودتر از ساعت 12یا یک بامداد بخوابم. صبحها هم بعضی وقتها کلاسها زود تشکیل میشود. در کل، کمخوردن و کمخوابیدن خیلی خوب است. در سالهای اخیر سعی کردم ناهار نخورم و به جای آن میوه میخورم چون هنگام عمل، احتمال خوابآلودگی وجود دارد. ولی شب حتما دستپخت همسرم را میخورم. گاهی از خستگی حتی حین ویزیت هم خواب به چشمانم میآید. وقتی غذا میخورم و بلافاصله به درمانگاه میروم، چوم خون از مغز به معده میرود، حالت خوابآلودگی به من دست میدهد. حضرت علی(ع) میفرمایند: «شکم انسان، دشمن اوست» امروزه قاتل بشر، اسلحه نیست بلکه غذاست. آدم وقتی کم میخورد، فعالتر است و احساس میکند که زندهتر است.
آرزوی شما چیست؟
آرزوی من پیشرفت و موفقیت کشور عزیزمان ایران است و اینکه مردم به مسایل عاطفی و انسانی بیشتر اهمیت دهند. از مردم میخواهم که بدانند سیگار و تریاک، قاتل کلیه و مثانه است. آرزوی من این است که مردم، سالم، خوب و تمیز زندگی کنند، خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند و با آبرو از این دنیا ببرد.