سلامت نیوز : همسرتان ایرادگیر است؟هنوز درگیر وابستگی های کودکانه اش است؟جای خالی صمیمیت را در خانه احساس می کنید؟ پس چرا منتظر نشسته اید؟
همسر
به گزارش سلامت نیوز به نقل از تبیان ؛ در این مقاله ، به ذکر چندین نقل قول از مشاوره ها و دردو دل های همسران ، در رابطه با نوعی وابستگی و کج خلقی پنهان می پردازیم . در این مقاله وابستگی هایی را در روابط زوجین مورد بررسی قرار می دهیم که نه تنها مفید ، بلکه مضر و ایجاد کننده ی اختلال در روابط زوجین می باشد . با خواندن این مقاله ، شاید خودمان را میان مثال های ذکر شده بیابیم و متوجه شویم که ریشه ی برخی احساسات و رفتارهای به ظاهر حق طلبانه ، چه قدر بچگانه و بی مورد بوده است . در واقع می توان گفت ریشه ی اینگونه وابستگی های بغض آلود ، از ارتباطاتی ناشی می شود که طرفین ، از حقوق برابر برخوردار نیستند.
در وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، از یک سو تملق گویی و از سوی دیگر لجبازی و مخالف خوانی حاکم است .
مثلا مردی می گوید :
« همسرم وقتی اطاعت می کند رفتارش بسیار کودکانه است ، مثل بچه ها به آدم تکیه می کند . اطاعت های او انگار از سر ترس و نگرانی است . گذشته از آن ، آدمی دوست دارد همسرش برای خود عقیده ی محکمی داشته باشد . متانت ، صبوری و استقلال رأی داشته باشد . مثلا نمی تواند بی حضور من برای خود لباس بخرد . البته گاهی هم اگر مطابق میل او رفتار نشود مثل بچه ها قهر می کند . »
وابستگیهای کودکانه
تکلیف این مرد با وابستگی های کودکانه ی همسرش چیست ؟ بالتبع او نیز دوست دارد با یک انسان بالغ زندگی مشترک داشته باشد نه با یک بچه ی ترسو ، مطیع و گاهی لجباز .
به نقل قول دیگری از شکایت همسران توجه فرمایید :
« وقتی همسرم هر مشکل کوچکی را بزرگ می کند من تحریک می شوم و محیط خانه متشنج می شود .»
مثلا خانم می خواهد بپرسد که ناهار چی درست کند. می تواند با خوشرویی در حالی که موضوعی دلچسب برای گفت و گو پیدا کرده است ، این سئوال را مطرح کند ، اما او با لحنی که انگار مشکل لاینحلی پیدا کرده است آن را می پرسد . تازه وقتی جواب می دهی که مثلا خورشت کرفس ، با عصبانیت جواب می دهد که بچه ها خورشت کرفس دوست ندارند . به هنگام پرسیدن ، لحن کلام او به گونه ای نیست که بخواهد جواب بگیرد و مشکل حل شود ، بلکه با این پرسش می خواهد بگوید که زندگی کردن چه قدر سخت است یا خانه داری چه عذاب الیمی است .
بزرگ نمایی مشکلات در مقابل چشم همسر ، وجه دیگری از احساس کسی است که می پندارد در رابطه ای نابرابر گرفتار شده است .
زندگی مشترک در فضای سوء تفاهم ناشی از وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، مثل راه رفتن در میدان مین است . هر لحظه ممکن است با کوچک ترین خطایی فضای خانه متشنج شود
جای خالی صمیمیت و همدلی
نمی توان در یک رابطه ی نابرابر انتظار صمیمیت و هم دلی دوستانه داشت .
رابطه ی نابرابر از نظر حقوق انسانی و اجتماعی در بین زوجین ، تعاملی را بین آن ها ایجاد می کند که تداعی گر شخصیتی وابسته در خانم ها و کاراکتری خود محور و خود خواه در آقایان است . به دلیل بیمار گونه و غیر منصفانه بودن این رابطه ، وابستگی خانم ها به همسر خود از نوع وابستگی بغض آلود می شود .
به نقل قول زیر توجه فرمایید :
« همسرم بسیار ایرادگیر است . جالب این که کار را به عهده ی من می گذارد ، به خود جرئت تصمیم گیری نمی دهد اما به تصمیمات من هم رضا نمی دهد و ایراد می گیرد . غالبا ایرادهایی که می گیرد بعد از آن است که بشود اصلاحاتی در آن انجام داد . ابتدا که به خود زحمت تصمیم گیری و اظهار نظر جدی نمی دهد مگر با عصبانیت و اخم که بی فایده است ، بعد که شما تصمیم گرفتید و اعلام کردید ایشان ایراد می گیرند. ایشان ایراد نمی گیرند ، که امور اصلاح شود ، ایشان ایراد می گیرند که فقط ایراد بگیرند ، زیرا نگاه او به زندگی منفی است . »
به نمونه دیگری از نقل و قول که حکایت از وابستگی بغض آلود می کند توجه فرمایید :
« همسرم یا اطاعت می کند یا سرپیچی . احساس حاکم بر رفتار او ترس و انفعال است . ترس و انفعالی که گاه موجب اطاعت می شود و گاه پرخاشِ ناشی از احساسات فرو خورده و تسلیم شده . آیا درست است که وقتی سر پیچی می کند او را به حال خود رها کنم چون مطمئنم که بعد از سرپیچی نوبت اطاعت و رفتار تسلیم طلبانه و پوزش خواهانه فرا می رسد ؟ با این رفتار الاکلنگی همسرم چه کنم ؟ می توانم امیدوار باشم که روزی همسرم رفتار متعادل پیدا کند و دست از افراط و تفریط بردارد ؟»
بدبینی و سوءظن
از نشانه های وابستگی های بیمارگونه و بغض آلود ، بدبینی و سوء ظن است . مثلا خانمی می گفت :
«همسرم همواره با بدبینی با وقایع روبه رو می شود . او به خود زحمت نمی دهد که درباره ی حالات روحی من از من بپرسد ، بلکه به حدس و گمان خود اکتفا می کند ، حدس و گمانی که غالبا از موضعی بدبینانه است . ناگهان به امری متهم می شوم که منشا ء آنرا نمی دانم و آوار برسرم خراب می شود .»
بدبینی
راه رفتن در میدان مین
زندگی مشترک در فضای سوء تفاهم ناشی از وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، مثل راه رفتن در میدان مین است . هر لحظه ممکن است با کوچک ترین خطایی فضای خانه متشنج شود .
به این نقل قول توجه فرمایید :
« کافی است لحظه ای از رفتار تحریک آمیز همسرم غافل شوم تا فضای خانه متشنج شود . ناگهان با یک ایراد بی جا ، با رفتار یا گفتاری طعنه آمیز و ملامت گر ، با رفتاری تنش آلود و از سر ناامیدی و بدبینی و ... پا روی اعصاب انسان می گذارد . آیا این درست است که من در تمام لحظات شش دانگ حواس خود را جمع کنم که در تله ی رفتارهای تحریک آمیز او نیفتم ؟ آیا به راستی نباید انتظار رفتار انسان بالغ را از همسر خود داشته باشم ؟او بدرفتاری می کند و من هم ازاو انتقاد می کنم و این دور باطل جنگ اعصاب ادامه پیدا می کند .آیا چاره ی کار فقط سکوت است ؟ سکوت هم که فقط در ظاهر سکوت است و در باطن انتقال همه ی تنش های عصبی است به دوران ، خودخوری و به دنبال آن هزار مرض دیگر .»
پس آرامش کجاست؟
تمام این احساسات ، مهارت شاد بودن و داشتن یک زندگی آرام را از انسان سلب می کند : احساس این که آدمی مجبور باشد شرایط نابرابری را به عنوان زندگی مشترک تحمل کند ؛ احساس این که دارد به او ظلم می شود ؛ احساسی که بالتبع افسرده خویی را به همراه دارد .
به این نقل قول توجه فرمایید :
« او درباره ی همه چیز با شکایت حرف می زند . انگار همیشه زمانه برخلاف مراد او می چرخد .به ندرت ممکن است خبری را با خوشحالی بیان کند . راستش خبرهای خوشحال کننده به جای این که او را سرحال بیاورد ، نگرانش می کند و در نتیجه فراموش می کند که چیزی بگوید . اما کوچک ترین خبر بد ، او را به حرف می آورد . آن گاه با لحنی شکوه آلود و مصیبت بار به حرف می افتد و مرا کفری می کند . طوری شده است که حتی اگر ندرتا با لحن شادی هم حرف بزند ، من به طور اتوماتیک عکس العملی از سر بی حوصلگی نشان می دهم . واقعا کلافه کننده است که کسی مدام با ناله و شکایت و حس بدبختی حرف بزند و شما مخاطب او باشید .»
آن چه از نابرابری حقوق زن و مرد نصیب زوجین شده است ، برای خود آن ها نیز اثر مثبت نداشته است . گاهی رفتارهای بی سرانجام زن و گاهی رفتار تحکم آمیز و خودمحورانه ی مرد ، ایرادگیری های وسواس گونه و کنترل نشده اش ، زندگی مشترک را تباه خواهد کرد
پرخاشگری منفعلانه
از نشانه های بارز وابستگی ناگزیر و بغض آلود ، پرخاشگری منفعلانه است . به این نقل قول توجه فرمایید :
« همسرم با عدم همکاری در همه ی زمینه ها در حد معمول ، دلخوری خود را نشان می دهد . مثلا دیرتر از ساعت مقرر برای بیرون رفتن از خانه حاضر می شود . از یک هفته قبل قرار شده است که شب جمعه به یک مهمانی برویم و او نیم ساعت قبل از رفتن اظهار می کند که حوصله ی بیرون رفتن را ندارد یا در جمع مهمان ها با ساکت نشستن و در خود فرو رفتن، فضای مهمانی را مکدر می کند . مثلا بسیار زحمت می کشد و برای خانواده شام درست می کند اما خودش به هنگام صرف شام اظهار بی میلی می کند – آن هم با ترشرویی – و طبیعتا اشتهای بقیه را هم خراب می کند . چگونه می توانم با رفتارهای عدم همکارانه ی او مقابله کنم و نتیجه ی مساعدی بگیرم ؟»
با احساسات خود چند چندیم؟
آدم افسرده حال ، احساسات خود را با صراحت بیان نمی کند . به نقل قول زیر توجه فرمایید :
« همسرم وقتی دلخور می شود کم حرف می زند یا سکوت می کند . رسما هم اعلام نمی کند که قهر است تا تکلیف آدمی روشن باشد ، بلکه بسیار کم حرف می شود ، جواب صحبت را با بداخلاقی و بسیار کوتاه می دهد و فضای سنگینی در خانه حاکم می شود . کاش می گفت که چرا بداخلاق شده است ، اما اظهار نظر نمی کند . فقط با سکوت و در عین حال با سرو صدای بیخودی – مثلا به هنگام شستن ظرف – می توان فهمید که دلخور شده است . فقط با حدس و گمان باید فهمید که او ناراحت است . چگونه می توانم به همسرم بفهمانم که اگر حرفی دارد آن را برزبان بیاورد ، نه اینکه با اخم و تخم یا سرو صدای بیهوده آن را نشان دهد ؟»
همسر
آن چه از نابرابری حقوق زن و مرد نصیب زوجین شده است ، برای خود آن ها نیز اثر مثبت نداشته است .
گاهی رفتارهای بی سرانجام زن و گاهی رفتار تحکم آمیز و خودمحورانه ی مرد ، ایرادگیری های وسواس گونه و کنترل نشده اش ، زندگی مشترک را تباه خواهد کرد .
از رابطه نابرابر، فقط شخص تحت تسلط نیست که زیان می بیند بلکه شخص مسلط هم در این رابطه نصیبی از عشق ، هم دلی و صمیمیت نخواهد برد .
در نقل و قول های فوق هم دیدیم که اگر چه غالبا این مرد است که شکایت می کند ، ولی او هم در عذاب مدام است و با رفتارهای نسنجیده اش ، وضع را بدتر می کند .
تأکید در این مقاله به هیچ وجه این نیست که حق با چه کسی است یا چه کسی مقصر است .در یک رابطه صمیمانه مهم نیست که چه کسی بالاتر و عاقلتر است ، بلکه مهم این است که رابطه صمیمانه و رضایت بخش است.
بعد از قرن ها اندرز و نصیحت و با منابع غنی از داستان های دلدادگی و ادعاهای مشعشع از عدل و انصاف ،هنوز نیازمند آنیم که ابتدایی ترین اصل عشق ورزی و هم دلی را بیاموزیم و آن این که :
شرط اول مهرورزی ، عشق است و صمیمیت .
همسر
به گزارش سلامت نیوز به نقل از تبیان ؛ در این مقاله ، به ذکر چندین نقل قول از مشاوره ها و دردو دل های همسران ، در رابطه با نوعی وابستگی و کج خلقی پنهان می پردازیم . در این مقاله وابستگی هایی را در روابط زوجین مورد بررسی قرار می دهیم که نه تنها مفید ، بلکه مضر و ایجاد کننده ی اختلال در روابط زوجین می باشد . با خواندن این مقاله ، شاید خودمان را میان مثال های ذکر شده بیابیم و متوجه شویم که ریشه ی برخی احساسات و رفتارهای به ظاهر حق طلبانه ، چه قدر بچگانه و بی مورد بوده است . در واقع می توان گفت ریشه ی اینگونه وابستگی های بغض آلود ، از ارتباطاتی ناشی می شود که طرفین ، از حقوق برابر برخوردار نیستند.
در وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، از یک سو تملق گویی و از سوی دیگر لجبازی و مخالف خوانی حاکم است .
مثلا مردی می گوید :
« همسرم وقتی اطاعت می کند رفتارش بسیار کودکانه است ، مثل بچه ها به آدم تکیه می کند . اطاعت های او انگار از سر ترس و نگرانی است . گذشته از آن ، آدمی دوست دارد همسرش برای خود عقیده ی محکمی داشته باشد . متانت ، صبوری و استقلال رأی داشته باشد . مثلا نمی تواند بی حضور من برای خود لباس بخرد . البته گاهی هم اگر مطابق میل او رفتار نشود مثل بچه ها قهر می کند . »
وابستگیهای کودکانه
تکلیف این مرد با وابستگی های کودکانه ی همسرش چیست ؟ بالتبع او نیز دوست دارد با یک انسان بالغ زندگی مشترک داشته باشد نه با یک بچه ی ترسو ، مطیع و گاهی لجباز .
به نقل قول دیگری از شکایت همسران توجه فرمایید :
« وقتی همسرم هر مشکل کوچکی را بزرگ می کند من تحریک می شوم و محیط خانه متشنج می شود .»
مثلا خانم می خواهد بپرسد که ناهار چی درست کند. می تواند با خوشرویی در حالی که موضوعی دلچسب برای گفت و گو پیدا کرده است ، این سئوال را مطرح کند ، اما او با لحنی که انگار مشکل لاینحلی پیدا کرده است آن را می پرسد . تازه وقتی جواب می دهی که مثلا خورشت کرفس ، با عصبانیت جواب می دهد که بچه ها خورشت کرفس دوست ندارند . به هنگام پرسیدن ، لحن کلام او به گونه ای نیست که بخواهد جواب بگیرد و مشکل حل شود ، بلکه با این پرسش می خواهد بگوید که زندگی کردن چه قدر سخت است یا خانه داری چه عذاب الیمی است .
بزرگ نمایی مشکلات در مقابل چشم همسر ، وجه دیگری از احساس کسی است که می پندارد در رابطه ای نابرابر گرفتار شده است .
زندگی مشترک در فضای سوء تفاهم ناشی از وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، مثل راه رفتن در میدان مین است . هر لحظه ممکن است با کوچک ترین خطایی فضای خانه متشنج شود
جای خالی صمیمیت و همدلی
نمی توان در یک رابطه ی نابرابر انتظار صمیمیت و هم دلی دوستانه داشت .
رابطه ی نابرابر از نظر حقوق انسانی و اجتماعی در بین زوجین ، تعاملی را بین آن ها ایجاد می کند که تداعی گر شخصیتی وابسته در خانم ها و کاراکتری خود محور و خود خواه در آقایان است . به دلیل بیمار گونه و غیر منصفانه بودن این رابطه ، وابستگی خانم ها به همسر خود از نوع وابستگی بغض آلود می شود .
به نقل قول زیر توجه فرمایید :
« همسرم بسیار ایرادگیر است . جالب این که کار را به عهده ی من می گذارد ، به خود جرئت تصمیم گیری نمی دهد اما به تصمیمات من هم رضا نمی دهد و ایراد می گیرد . غالبا ایرادهایی که می گیرد بعد از آن است که بشود اصلاحاتی در آن انجام داد . ابتدا که به خود زحمت تصمیم گیری و اظهار نظر جدی نمی دهد مگر با عصبانیت و اخم که بی فایده است ، بعد که شما تصمیم گرفتید و اعلام کردید ایشان ایراد می گیرند. ایشان ایراد نمی گیرند ، که امور اصلاح شود ، ایشان ایراد می گیرند که فقط ایراد بگیرند ، زیرا نگاه او به زندگی منفی است . »
به نمونه دیگری از نقل و قول که حکایت از وابستگی بغض آلود می کند توجه فرمایید :
« همسرم یا اطاعت می کند یا سرپیچی . احساس حاکم بر رفتار او ترس و انفعال است . ترس و انفعالی که گاه موجب اطاعت می شود و گاه پرخاشِ ناشی از احساسات فرو خورده و تسلیم شده . آیا درست است که وقتی سر پیچی می کند او را به حال خود رها کنم چون مطمئنم که بعد از سرپیچی نوبت اطاعت و رفتار تسلیم طلبانه و پوزش خواهانه فرا می رسد ؟ با این رفتار الاکلنگی همسرم چه کنم ؟ می توانم امیدوار باشم که روزی همسرم رفتار متعادل پیدا کند و دست از افراط و تفریط بردارد ؟»
بدبینی و سوءظن
از نشانه های وابستگی های بیمارگونه و بغض آلود ، بدبینی و سوء ظن است . مثلا خانمی می گفت :
«همسرم همواره با بدبینی با وقایع روبه رو می شود . او به خود زحمت نمی دهد که درباره ی حالات روحی من از من بپرسد ، بلکه به حدس و گمان خود اکتفا می کند ، حدس و گمانی که غالبا از موضعی بدبینانه است . ناگهان به امری متهم می شوم که منشا ء آنرا نمی دانم و آوار برسرم خراب می شود .»
بدبینی
راه رفتن در میدان مین
زندگی مشترک در فضای سوء تفاهم ناشی از وابستگی های بغض آلود و رابطه ی نابرابر ، مثل راه رفتن در میدان مین است . هر لحظه ممکن است با کوچک ترین خطایی فضای خانه متشنج شود .
به این نقل قول توجه فرمایید :
« کافی است لحظه ای از رفتار تحریک آمیز همسرم غافل شوم تا فضای خانه متشنج شود . ناگهان با یک ایراد بی جا ، با رفتار یا گفتاری طعنه آمیز و ملامت گر ، با رفتاری تنش آلود و از سر ناامیدی و بدبینی و ... پا روی اعصاب انسان می گذارد . آیا این درست است که من در تمام لحظات شش دانگ حواس خود را جمع کنم که در تله ی رفتارهای تحریک آمیز او نیفتم ؟ آیا به راستی نباید انتظار رفتار انسان بالغ را از همسر خود داشته باشم ؟او بدرفتاری می کند و من هم ازاو انتقاد می کنم و این دور باطل جنگ اعصاب ادامه پیدا می کند .آیا چاره ی کار فقط سکوت است ؟ سکوت هم که فقط در ظاهر سکوت است و در باطن انتقال همه ی تنش های عصبی است به دوران ، خودخوری و به دنبال آن هزار مرض دیگر .»
پس آرامش کجاست؟
تمام این احساسات ، مهارت شاد بودن و داشتن یک زندگی آرام را از انسان سلب می کند : احساس این که آدمی مجبور باشد شرایط نابرابری را به عنوان زندگی مشترک تحمل کند ؛ احساس این که دارد به او ظلم می شود ؛ احساسی که بالتبع افسرده خویی را به همراه دارد .
به این نقل قول توجه فرمایید :
« او درباره ی همه چیز با شکایت حرف می زند . انگار همیشه زمانه برخلاف مراد او می چرخد .به ندرت ممکن است خبری را با خوشحالی بیان کند . راستش خبرهای خوشحال کننده به جای این که او را سرحال بیاورد ، نگرانش می کند و در نتیجه فراموش می کند که چیزی بگوید . اما کوچک ترین خبر بد ، او را به حرف می آورد . آن گاه با لحنی شکوه آلود و مصیبت بار به حرف می افتد و مرا کفری می کند . طوری شده است که حتی اگر ندرتا با لحن شادی هم حرف بزند ، من به طور اتوماتیک عکس العملی از سر بی حوصلگی نشان می دهم . واقعا کلافه کننده است که کسی مدام با ناله و شکایت و حس بدبختی حرف بزند و شما مخاطب او باشید .»
آن چه از نابرابری حقوق زن و مرد نصیب زوجین شده است ، برای خود آن ها نیز اثر مثبت نداشته است . گاهی رفتارهای بی سرانجام زن و گاهی رفتار تحکم آمیز و خودمحورانه ی مرد ، ایرادگیری های وسواس گونه و کنترل نشده اش ، زندگی مشترک را تباه خواهد کرد
پرخاشگری منفعلانه
از نشانه های بارز وابستگی ناگزیر و بغض آلود ، پرخاشگری منفعلانه است . به این نقل قول توجه فرمایید :
« همسرم با عدم همکاری در همه ی زمینه ها در حد معمول ، دلخوری خود را نشان می دهد . مثلا دیرتر از ساعت مقرر برای بیرون رفتن از خانه حاضر می شود . از یک هفته قبل قرار شده است که شب جمعه به یک مهمانی برویم و او نیم ساعت قبل از رفتن اظهار می کند که حوصله ی بیرون رفتن را ندارد یا در جمع مهمان ها با ساکت نشستن و در خود فرو رفتن، فضای مهمانی را مکدر می کند . مثلا بسیار زحمت می کشد و برای خانواده شام درست می کند اما خودش به هنگام صرف شام اظهار بی میلی می کند – آن هم با ترشرویی – و طبیعتا اشتهای بقیه را هم خراب می کند . چگونه می توانم با رفتارهای عدم همکارانه ی او مقابله کنم و نتیجه ی مساعدی بگیرم ؟»
با احساسات خود چند چندیم؟
آدم افسرده حال ، احساسات خود را با صراحت بیان نمی کند . به نقل قول زیر توجه فرمایید :
« همسرم وقتی دلخور می شود کم حرف می زند یا سکوت می کند . رسما هم اعلام نمی کند که قهر است تا تکلیف آدمی روشن باشد ، بلکه بسیار کم حرف می شود ، جواب صحبت را با بداخلاقی و بسیار کوتاه می دهد و فضای سنگینی در خانه حاکم می شود . کاش می گفت که چرا بداخلاق شده است ، اما اظهار نظر نمی کند . فقط با سکوت و در عین حال با سرو صدای بیخودی – مثلا به هنگام شستن ظرف – می توان فهمید که دلخور شده است . فقط با حدس و گمان باید فهمید که او ناراحت است . چگونه می توانم به همسرم بفهمانم که اگر حرفی دارد آن را برزبان بیاورد ، نه اینکه با اخم و تخم یا سرو صدای بیهوده آن را نشان دهد ؟»
همسر
آن چه از نابرابری حقوق زن و مرد نصیب زوجین شده است ، برای خود آن ها نیز اثر مثبت نداشته است .
گاهی رفتارهای بی سرانجام زن و گاهی رفتار تحکم آمیز و خودمحورانه ی مرد ، ایرادگیری های وسواس گونه و کنترل نشده اش ، زندگی مشترک را تباه خواهد کرد .
از رابطه نابرابر، فقط شخص تحت تسلط نیست که زیان می بیند بلکه شخص مسلط هم در این رابطه نصیبی از عشق ، هم دلی و صمیمیت نخواهد برد .
در نقل و قول های فوق هم دیدیم که اگر چه غالبا این مرد است که شکایت می کند ، ولی او هم در عذاب مدام است و با رفتارهای نسنجیده اش ، وضع را بدتر می کند .
تأکید در این مقاله به هیچ وجه این نیست که حق با چه کسی است یا چه کسی مقصر است .در یک رابطه صمیمانه مهم نیست که چه کسی بالاتر و عاقلتر است ، بلکه مهم این است که رابطه صمیمانه و رضایت بخش است.
بعد از قرن ها اندرز و نصیحت و با منابع غنی از داستان های دلدادگی و ادعاهای مشعشع از عدل و انصاف ،هنوز نیازمند آنیم که ابتدایی ترین اصل عشق ورزی و هم دلی را بیاموزیم و آن این که :
شرط اول مهرورزی ، عشق است و صمیمیت .